پایگاه اطلاع رسانی باران | ||
خواب ديدم با خداوند در ساحل رودخانه اي قدم مي زنم. نا گهان فراز ها و نشيب هاي صعودم در زندگي، همچون برق و باد از جلوي ديدگانم عبور كرد. نيك نگريستم؛ در فرودهاي زندگيم، هر كجا كه آسودگي و شادماني و لذت بود، دو رد پا بر ماسه ها مشاهده ميشد. اما در فراز هاي زندگيم، هر كجا كه سختي و درد و رنج بود، تنها يك رد پا مي ديدم. گفتم: " اي خدا! قرار بود كه تو همواره با من باشي، اما در هنگام مصيبت و بلا، آنگاه كه سخت به تو محتاجم، چرا تو با من نيستي؟ رد پايت را نمي بينم؟ " خداوند لبخندي زد و گفت: " آن زمان كه تنها يك رد پا مي بيني؛ زماني است كه من تو را در آغوش خويش حمل مي كنم. " خنديدم و گفتم : " و شايد من تو را در دل خويش! " (اشو : كتاب زبان فرشتگان) نظرات شما عزیزان:
مطلبش قشنگ است ولی نویسنده اش قابل تایید نیست
[ یک شنبه 13 آذر 1390برچسب:, ] [ 14:19 ] [ امیر ]
[
|
|
|
[ طراحی : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |